?
۱,۲,۳
۱,۲,۳
دوست دارم بنویسم؛ نه برای خودم. برای کسی. بدانم که منتظر گرفتن این نامهست. اما هر چه فکر میکنم که خب بنویسم سلام چی جان؟ نمیدانم. مثلن سلام س. جان؟ یا سلام م. عزیزم؟ یا سلام ح. ؟ به نظرم که هیچ کدام. یعنی راستش فکر میکنم کسی منتظر نیست …
آیا شده در موقعیت لجبازی با کسی قرار بگیرید به اندازه ای که وقتی دارید از دلتنگی میمیرید، به هیچ وجه به روی خود نیاورده و بعضن بدجنسی کنید و محل هم بهش نگذارید؟ بله این منم. طی چند روز گذشته که روابط مقداری کدر شد، امروز پس از صحبتهایی …
بعضی وقتها دوست دارم چیزایی بنویسم. منظورم تو شبکههای اجتماعیه. ولی ترس از مورد قضاوت قرار گرفتنم انقدر شدید شده که کلن منصرف میشم. یعنی یه جوری زیاد شده که حتی کلمات به سختی تو ذهنم کنار هم قرار میگیرن. اصلن بعضی از این حرفا رو هم بعد از فکر …
این روزها انگار افسار زندگی از دستم خارج شده باشه. ۸۰ درصدش به خاطر ساعت خوابمه. از بعد از جراحی، تقریبن هر شب تا ۳، ۴ اینطورا بیدارم و از اونور ۱۲، ۱ پا میشم و تا میام کاری کنم میشه عصر و شب. میخوام از همین ۱ اردیبهشت همه …
میخوام از ۱۳ روزی که گذشت بنویسم. تحویل سال در شرایط دلخواهی انجام نشد. من و مامان توی یک ماشین، بابا تو ماشین خودش، تو کوچه پس کوچه های آمل گیر کردیم و کلی فحش به ویز دادیم و با عصبانیت در حالی که تو جادهی فرعی میروندیم، سال تحویل …
وقتی اتفاقای خوب تموم میشه، یهو ته دلم هری میریزه. نمیدونم چرا. انگار دلم برای یکی تنگ میشه. دلم میخواس الان اینجا میبود میرفتم بغلش و میگف روزای خوب بازم میاد. غصه نخور که اینم تموم شده. امروز عقد ز. بود. کنار هم که میدیدیشون تو دلت میگفتی بهبه. :] …
جمعه بعد از ظهر بود که از اعماق غارم بالاخره اومدم بیرون. ناخودآگاه حالم بهتر شد. حالا چطور؟ چون س. بهم گف بیام پیشت؟ و منم آخرش گفتم اگه خواستی بیا. از همین لحظه به بعد ناخودآگاه یه نوری تو دلم روشن شد انگار. بلند شدم از رو مبل و …
ساعت ۱۱ست. منتظرم ساعت ۱۲:۱۵ بشه که حانیه بیاد و بریم خونه. نشستهام کنار پنجرهی چارسو، سمت خیابون جمهوری. حرکت ماشینها و آدمها رو از بالا دنبال میکنم. تو فکرم چیزای دیگه میگذره. با خودم فکر میکنم شاید باید بگذره که من تغییر کنم و بزرگتر بشم مثلن. میدونی دلم …
امشب با یکی حرف زدم یکی دو ساعت. ولی ته دلم میگفتم آخه چرا؟ چرا با م. حرف نزدم به جای این؟ یعنی چرا م. جای این نیس آخه؟ بعد غصهام بیشتر شد که کاش من اصن پسر بودم. میتونستم حداقل یه بار دیگه باهاش حرف بزنم اگه جامون فرق …